هی با اندوه شبانه ات
مرا به جنگ کاغذ ها می بری و
با نوشته ها خاطره می شوی
نوشته باشم ، نوشته نباشم
بی گمان
در جاده های دراز خیال و خاطره
بی نشان گشته ای و
من
اسیر بادها
به اعتبار پاییز
سرگردان روزهای بی بازگشت
نا مهربان
مگر مسافر فصلهای سرد شده ای
که در خیالاتم
به احترام نفسهای داغ تو باید
بسوزم و
بسازم
درباره این سایت