محل تبلیغات شما

دلنوشته ها برای پیمان مظلومانه سفرکرده ام



سیخیلیر ول آغلایار گوزوم
قالیبدیر اورکده یارالی سوزوم
دای دیزلریمده قالمییب دوزوم
گئدیری اوغلوم قالمالی دییر
داوادرمانی آلمالی دییر
آی سیز گئجمدن گونش سان گئدیر
گئتملی اولدین مندن آرالی
قویدون باغریمی غملی یارالی
سندن سونرا من رنگیم سارالی
گئتمه بیر دایان بویووا باخیم
یوردموزداکین یاندیریم یاخیم
سنسیز بو دونیا پارایا دیمز
یارالی انسان یارایا دیمز
آغلار بیلیرسن قارایا دیمز؟
نییه گلمیشدین نییه گئدیرسن
لومی غمله کدر ائدریسن
سندن آرالی قوجاللام اینان
قئیدسن بیر ده اوجاللام اینان
قاف دان دا بیر گون باج آللام اینان
پیمان! سن آلله گئتمه بیر دایان
اوزون یوخودان سن آلله اویان
سهند بیلیرسن سنه قول آچدیم؟
دوشک بئشیکه قیزیلی ساچدیم؟
سن اولان گونی یورلدوم قاچدیم ؟
دایان گئتمه بیر آتان آغلاییر
دمیر توخویا اوزون باغلاییر
بیر گون سن منه چلیک اولاردین
نه بیلیم تئزدن گلیب سولاردین
قالاردین گول تک منی یولاردین
گئت قوی باجیلار سنسیز آغلاسین
آنان اوره گین گونده داغلاسین

سلام پیمانم

خیلی وقت هست عاجز از نوشتن شدم

نه اینکه حرفی برایت نداشته باشم بلکه

یک دنیا حرف برای گفتن دارم  ولی توان 

نوشتن ندارم نه دستانم یاری میکند نه 

چشمانم امان میدهد تا میخوام نام تورا 

بنویسم دستانم میلرزد و چشمانم شروع

به بارش میکند و اسمان چشمانم ابری میشود

و مانع از دیدن و نوشتن میشود.

ولی خودت خوب میدانی همه روزها و شبهایم

با تو سخن میگویم هر لحظه نام تو ورد زبانم هست

چشمانم هر روز با اشکهایش نام تورا فریاد میزند

میدونی پیمان جان  جای خالیت روزبروز بیشتر جس

میشود داغ رفتنت هر روز بیشتر از روز قبل جسم و 

جانمان را میسوراند.نمیدانی رفتنت چه بر سرما اورد؟

با رفتن تو خیلی ها و خیلی چیزها عوض شدتد و همین


عوض شدنها حکایت از ان دازد که تو چه نعمتی بودی 

با رفتن تو ما خیلی چیزهارا از دست دادیم .

پیمانم عزیز دلم سرو قامتم نمیدانی نبودنت چقدر سخته؟

خوش بحالت داغ پیمان را ندادی بخدا نمیتوانستی تحمل کنی.

امروز عروسی یکی از صمیمی ترین دوستانت  بود کاش بودی

همش تصور میکردم  داری اماده میشوی تا بروی عروسی 

موهایت را درست کرده ای کت و شلوار میپوشی خودتو برای 

ما لوس میکنی از ما نظر میخواهی ژست میگیری و چندتا عکس 

میگیری ما هم هر کدام صدبار قربون صدقه ات میرویم برایت ارزوی 

دامادی میکنیم و تو میخندی و یک مرتبه بخودم میایم میبینم همه 

اینها یک رویا بود گرمی اشک را روی گونه هایم حس میکنم .

الهی تورا به خون به ناحق ریخته علی اکبر امام حسین قسمت

میدهیم انهایی که دست بدست هم دادند به نا حق و بدون گناه 

خون پیمانمان را به زمین ریختند و پیمان عزیز را با همه ارزوهایش 

زیر خروارها خاک فرستاند را دامادی نصیبشان نکن.ارزوهایشان 

را نصیب خاک کن.برای حوانان دل ارام هیچ وقت دامادی قسمت نکن.

خدایا خودت بر حال ما اگاهی.


گل هارداسان ای عاشیقئنی درده سالان یـــار

 گلدیک جه غم و عشقی اورکده چوخالان یار

پـروانــه کــئمـین آتـش غــمـده یانـیـر ایـنــدی

شـوقـیـله سنین بـاشی وه مین یؤل دولانان یار

گـل یاروی دیـندیر سؤروش احـوالنی بـئرجه

سـؤله نئجه سـن غـصه وغمـدن قـوجالان یـار

فـکر ایـتمزدیـم ســن منی گـؤزدن آتـاجاقـسان

میـن نـازیـله  یـارین  اؤرگیـن الـدن آلان یــار

هـئچ بیـلمزدیم غــم نــدی  آســوده گـزردیـــم

بیردن گلیب عشقی منی سیل تک آپاران یــار

سـن وعـده ویریبسن گلجم دؤر یـولـوم اوسـته

آخــر نئیه اولـودو بئـله بیـر وعــده یالان یــار



هموطنان عزیز و گرامی

بعد از چاپ مقاله جنایت در ایران و محاکمه در المان در رومه همشهری مورخ 97/4/9

لازم میدانم چند نکته را یاد اوری و تصحیح کنم تا شبهه ای در اذهان هموطنان عزیز ایجاد نشود.

قبل از هر حرفی از نویسنده این مقاله تشکر میکنیم و برایشان ارزوی موفقیت داریم.

در این مقاله نوشته  شده بامداد 28 اذر باید عرض کنم درست یک ربع به یک بامداد

مورخ94/9/27 این اتفاق شوم رخ داد .

دیگر اینکه نوشته شده پدر تیر خورده و پسر برای نجات پدر رفته و تیر خورده .در حالیکه اینطور 

نیست روح الله دل ارام جنایتکار مستقیم به سر پیمان عزیز شلیک کرد و پدرش وقتی دید پسر 

جوانش تیر خورد و به زمین افتاد  بسمت روح الله حمله کرد و روح الله فرار کرد در حین فرار به 

زمین افتاد و سلحه از دستش افتاد بلافاصله منوچهر دل ارام برادر بزرگتر روج الله اسلحه را 

برداشت و به سمت پدر پیمان شلیک کرد که به دستش و شکمش اثابت کرد.و همه شاهدان در 

باز پرسی این موضوع را تایید کردند.

بعلت عدم اگاهی کامل خبرنگار محترم نویسنده مقاله ازپرونده بعضی موارد ااشتباه درج شده است.

ما به اطلاع شخص مربوطه رساندیم 

انها با 3ماشین امده بودند همگی مسلح بودند تقریبا 7نفرشان کلت داشتند و قاتل اسلجه 

وینچستر داشت.به محض پیاده شدن شروع به تیر اندازی کردند انهایی که کلت داشتند  هوایی 

شلیک میکردند ولی روح الله مستقیم به سمت منزل ما و بسمت پیمان شلیک میکرد .برای این 

عده مرگ کمترین مجازات میباشد .همگی بدانند خون به ناحق ریخته پیمان روزگارشان را سیاه 

خواهد کرد و تک تکشان تقاص پس خواهند داد.

درهر کجای دنیا باشند چشم وخشم خدا و دست انتفام مابالای سرشان خواهد بود.




 یکشنبه 9 تیر 1398
کد مطلب : 62647
+
-

فرار 4ساله شرور جنایتکار در آلمان به پایان رسید

جنایت‌ در ایران، محاکمه در آلمان

داخلی
جنایت‌ در ایران، محاکمه در آلمان

عامل قتل مسلحانه در یاخچی‌آباد پس از گذشت 4سال فرار در شهر نورنبرگ آلمان دستگیر شد. دادگاه جنایی آلمان اعلام کرده که قرار است این مرد در این کشور محاکمه و مجازات شود.

به گزارش همشهری، ‌این جنایت بامداد 28آذر‌ماه سال 94رخ داد. آن شب مردی جوان و دوستانش که به‌نظر می‌رسید در حالت عادی نیستند با حضور در محله‌ یاخچی‌آباد شروع به عربده‌کشی و قدرت نمایی با چاقو و قمه کردند.
این کار آنها باعث اعتراض ساکنان محل شد و مزاحمان وقتی با اعتراض اهالی روبه‌رو شدند آنجا را ترک کردند. ساعتی بعد اما آنها با 2 خودروی پژو به محل بازگشتند و باردیگر شروع به عربده‌کشی کردند. بازهم اهالی محل به آنها اعتراض کردند که در این میان پدر و پسری که در همان محل زندگی می‌کردند به خیابان آمدند و پدر برای اینکه به مزاحمان تذکر بدهد به سمتشان رفت اما ناگهان یکی از اشرار شروع به تیراندازی با اسلحه وینچستر کرد. تیرها به‌دست پدر برخورد کرد و در همین هنگام پسر 30ساله او برای نجات پدرش به سمت وی رفت که مرد مسلح 2 گلوله دیگر هم شلیک کرد و پسر جوان نقش بر زمین شد. مردان شرور بعد از تیراندازی سوار خودروهای خود شدند و محل را ترک کردند و شاهدان به کمک پدر و پسر مجروح شتافتند و همزمان ماجرا را به پلیس خبر دادند. دقایقی بعد پدر و پسر مجروح برای درمان به بیمارستان انتقال یافتند اما پسر30ساله به‌دلیل شدت جراحات جانش را از دست داد. به‌دنبال مرگ وی، پرونده‌ای در دادسرای جنایی تهران تشکیل و تحقیقات برای یافتن عامل تیراندازی مرگبار و همدستانش آغاز شد.

فرار قاتل 
بررسی‌ها نشان می‌داد که مقتول، جوانی 30ساله به نام پیمان بود که در شرکتی در قزوین کار می‌کرد. او دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته مدیریت بود و مدت کمی مانده بود تا مدرکش را بگیرد که این حادثه برایش رخ داد.
از سوی دیگر خانواده وی راهی دادسرای جنایی تهران شدند و گفتند که فرد تیرانداز جوانی به نام‌ روح‌الله است که بارها سابقه شرارت در محل را داشته است. اظهارات آنها در تحقیق از شاهدان و اهالی محل تأیید و به این ترتیب دستور بازداشت روح‌الله و همدستانش صادر شد.

کارآگاهان در ادامه تحقیقات موفق به بازداشت دوستان روح‌الله شدند. آنها در بازجویی‌ها گفتند که اسلحه وینچستر متعلق به روح‌الله بود و او بود که در شب حادثه به سمت پدر و پسر شلیک کرد.
با وجود همه شواهد، ردیابی‌ها برای شناسایی متهم به قتل ادامه پیدا کرد و کمی بعد آدرس مخفیگاه وی در کرج به‌دست آمد. در چنین شرایطی مأموران راهی آنجا شدند اما جوان جنایتکار که از ماجرا باخبر شده بود پیش از حضور پلیس مخفیگاهش را ترک کرده و متواری شد. در این شرایط جست‌وجو برای دستگیری وی ادامه یافت تا اینکه مدتی قبل خانواده مقتول پی بردند که قاتل یک سال بعد از جنایت به‌صورت غیرقانونی از کشور خارج شده و خودش را به خاک آلمان رسانده است. آن‌طور که مشخص بود قاتل فراری به شهر نورنبرگ آلمان رفته و در آنجا درخواست پناهندگی کرده بود. خانواده مقتول این اطلاعات را از طریق دوستان و آشنایان قاتل به‌دست آورده بودند و پس از آن راهی دادسرای جنایی تهران شدند و درخواست کردند تا متهم به ایران بازگردانده شود.

دستگیری در آلمان 
با افشای این حقیقت، قاضی جنایی از اینترپل ایران خواست برای بازگرداندن قاتل فراری به کشور با اینترپل آلمان وارد مکاتبه شوند. اما مقام‌های پلیس و قضایی آلمانی به این دلیل که قانون استرداد متهم به ایران را ندارند از تحویل متهم خودداری کردند.
با این حال از آنجا که اتهام جوان فراری قتل عمد بود، پلیس بین‌الملل آلمان درخواست کرد که شواهد و مستندات جنایت برای آنها ارسال شود. در ادامه 2 نامه جداگانه برای دریافت شواهد از ایران به مقام‌های مربوطه در تهران ارسال شد تا پس از به‌دست آمدن شواهد، متهم در آلمان دستگیر شده و در دادگاه همان کشور محاکمه شود.
نخستین نامه درباره اظهارات شهود و نامه بعدی درباره اعترافات دوستان قاتل بود.
به این ترتیب قاضی رحیم دشتبان، بازپرس جنایی تهران اظهارات شهود و اعترافات دوستان قاتل را ثبت و برای دستگاه قضایی آلمان فرستاد و باردیگر با توجه به درخواست خانواده مقتول مبنی بر محاکمه قاتل پسرشان در ایران، خواستار استرداد متهم شد اما دستگاه قضایی آلمان چند وقت پیش (باگذشت حدود 4سال از ماجرای جنایت) متهم به قتل را در شهر نورنبرگ آلمان بازداشت کرد و قرار است به ‌زودی وی در دادگاه آلمان پای میزمحاکمه برود.


 کدخبر: 485454 
  343  

حوادث 


رکنا: مرد میانسال که پس از قتل در ایران به آلمان گریخته بود بزودی در دادگاه نورنبرگ پای میز محاکمه خواهد ایستاد.دولت آلمان با توجه به نبود قانون استرداد مجرمان میان ایران و آلمان از فرستادن متهم به ایران خودداری کرد.

عصر جمعه ٢٧ آذرسال 94 تیراندازی در یکی از خیابان‌های نازی آباد به مأموران کلانتری اعلام شد. به‌دنبال اعلام این خبر مأموران کلانتری 130 نازی آباد راهی محل شدند، بررسی‌های میدانی حکایت از مجروح شدن یک پدر و پسر در جریان درگیری با چند نفر داشت اما در نهایت پسر جوان به‌نام پیمان» در بیمارستان تسلیم مرگ شد.


تصور می‌کردیم که این درگیری پایان یافته است اما چند ساعت بعد متهم و همدستانش با دو خودروی پژو دوباره به محل‌مان آمدند. آنها دوباره شروع به عربده‌کشی و داد و بیداد کردند. این بار پیمان» - مقتول - به همراه همسایه‌ها به خیابان آمدند و اعتراض کردند. اما افراد شرور دست به اسلحه شده و تیراندازی کردند. در این تیراندازی پیمان» و پدرش تیر خوردند که آنها را بلافاصله به بیمارستان منتقل کردیم.یکی از شاهدان به پلیس گفت: مرد میانسالی به‌ نام روح الله دل ارام» به همراه دوستانش به محل ما آمدند. آنها شروع به عربده کشی کردند که با اعتراض اهالی محل، آنجا را ترک کردند.

فرار عامل جنایت

در ادامه تحقیقات و با توجه به اطلاعاتی که تیم تحقیق به‌دست آورده بود هویت قاتل به‌نام بهرام» شناسایی شد. به دستور بازپرس جنایی، کارآگاهان راهی خانه روح الله» در کرج شده تا او را دستگیر کنند اما مشخص شد که متهم پس از این تیراندازی مرگبار خانه‌اش را ترک کرده است.

تحقیقات برای شناسایی مخفیگاه متهم ادامه داشت تا اینکه خانواده مقتول به دادسرا آمده و سرنخ‌هایی را از متهم در اختیار تیم تحقیق قرار دادند. آنها عنوان کردند که متهم به کمک یک قاچاق‌بر» از ایران خارج شده و به آلمان رفته است.

دستگیری در آلمان

در ادامه بررسی‌ها و با تأیید این موضوع، به دستور بازپرس جنایی مکاتبات با کشور آلمان آغاز و از آنها خواسته شد تا متهم 50 ساله را دستگیر کرده و به ایران بازگردانند. به‌دنبال درخواست کشور ایران، کارآگاهان جنایی آلمان، متهم را در نورنبرگ آلمان بازداشت کردند اما از استرداد متهم با توجه به اینکه قانون استرداد بین دو کشور وجود ندارد، خودداری کردند.

بدین ترتیب بازپرس دشتبان» از شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران، تمامی مدارک و پرونده متهم از جمله فیلمتیراندازی که توسط شاهدان و دوربین‌های مداربسته گرفته شده بود و اظهارات شاهدان صحنه تیراندازی را به امور بین‌الملل قوه قضائیه ارسال کرد تا برای محاکمه قاتل به دولت آلمان داده شود. قرار است پس از ارسال این مدارک عامل این تیراندازی مرگبار در آلمان پای میز محاکمه برود و حکم او نیزبا توجه به مدارک ارسالی، از سوی دادگاه جنایی کشور آلمان صادر شود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.


 کدخبر: 478063 

خودداری آلمان از استرداد یک قاتل به ایران

خبرگزاری فارس: نشریه فو» روز پنج‌شنبه گزارش داد که ایران از دو سال پیش از آلمان خواسته یک تبعه ایرانی متهم به قتل را به تهران مسترد کند، اما برلین از اجرای این درخواست خودداری کرده است. بر اساس این گزارش، این فرد ۵۰ ساله که نامش فاش نشده، در سال ۲۰۱۵ فردی را در تهران به قتل رسانده و سپس به صورت.

خبرگزاری فارس: نشریه فو» روز پنج‌شنبه گزارش داد که ایران از دو سال پیش از آلمان خواسته یک تبعه ایرانی متهم به قتل را به تهران مسترد کند، اما برلین از اجرای این درخواست خودداری کرده است.

بر اساس این گزارش، این فرد ۵۰ ساله که نامش فاش نشده، در سال ۲۰۱۵ فردی را در تهران به قتل رسانده و سپس به صورت غیرقانونی از کشور گریخته است. ایران در سال ۲۰۱۷ رسما درخواست استرداد این فرد را که به عنوان پناهجو در آلمان به سر می‌برد، به برلین ارائه کرده است، اما مقام‌های آلمانی به این بهانه که این فرد در صورت بازگشت به ایران با احتمال اعدام روبروست، این درخواست را اجرایی نکرده‌اند.

این فرد در سال ۲۰۱۶ وارد آلمان شده و در حال حاضر هم در نورنبرگ اقامت دارد.

دادستان رسیدگی‌کننده به این پرونده، در این رابطه به فو گفته است: به دلیل اینکه این فرد در وضعیت پناهندگی به سر می‌برد، مقام‌های مربوطه از استرداد او خودداری کرده‌اند. این فرد در کشورش به جرمی متهم شده که می‌تواند حداکثر مجازات، یعنی مجازات مرگ را به همراه داشته باشد.»

بنا بر این گزارش، مقام‌های آلمانی گفته‌اند که قصد دارند این پرونده را مورد بررسی قرار داده و در صورت وجود شواهد کافی، این فرد را در آلمان محاکمه کنند. به همین منظور، دو نامه نیز برای دریافت شواهد از ایران، به مقام‌های مربوطه در تهران ارسال شده است.

پیش از این هم چند کشور غربی به بهانه‌هایی مشابه از استرداد مجرمین ایران، از جمله افراد متهم به فساد مالی، خودداری کرده بودند.

منبع : برترین ها/ی




اورگیم قان دی فلک دن فلکی خار اولسون 

گنیش عالمده گوروم هر لحظه اونو زار اولسون 

منی هر لحظه بو دنیا ده پریشان ائلدی 

بو خمار گوزلریمی گور نجه گریان ائلدی 

آیریلیقلار ادونا سینه می یاندیر دی فلک 

شاختادان اللریمی ظلمیله دوندور دی فلک 

قویمادی ناله سسیم دن یوخو گلسین گوزومه 

باخمادی او جانی یانمیش نه یالان نه دوزومه 

چوخ شقاوتله بوتون وارلیقیمی آلدی فلک 

نه یامان گونلره یورقون جانیمی سالدی فلک

سن گئدن گوندن اخا بختی گونی قاره باجون

اوزولوب  الدن  علاجی  قالوب  آواره  باجون

********

دوزدی سودای محبت بلی هر باشدا اولار

عاشقون سری نهان بلیدی گوزیاشدا اولار

باجینوندا گوزی بو رسمیدی قارداشدا اولار

گوز تیکوبدور گیجه گوندوز سنه بیچاره باجون

********

آز قالور بایرام اولا غصه لی قلبیم چوبالور

بله گونلرده هامی ئوز کسیگین یاده سالور

هیچ دئمورسن که باجیم ئولدی ویا اینکه قالور

گوز تیکوب حسرت و اندوهیله یولاره باجون


اونـودار وار٫ یـــوخون٫ دؤنــــانین مالــیـن

گـؤرنــده باجیـــــدا٫ آزاری٫ قــــــــــارداش

دوشســـــــه قوربت ائله باجیـنیـن داشــــی

هی ســـالار اؤیانـا٫ گـــــؤذاری قـــــارداش

سولقون گؤرسه رنگین، اؤز رنگی سـولار

آغـلاجـاق گؤزلـری، تئــــــز گـــــؤزو دولار

غـملـــــــــــی اوره گینــه بیـر دایــاق اولار

بــاجـــــینیـن گیـــــــــلـیی٫گــوزاری٫ قـارداش

تـورك قیـزی» آلیـــــشار جانـــــدان اولارا

آیـریلیــــــق اؤره گـــــین ایله ییـــــر پـارا

باجیــــــــلار تـابــــوتـی دؤز گئتمـز گــورا

چیرمانیب قاز ماســــــــا٫مـــــزاری٫ قارداش




 ♫ ♫سن گدنن گوزلریم یولاردادیر حسرت چ ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن سن سیزم لوم یامان محنت چ ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن قلب اویم ویرانه دی پیس گونده دی ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن باشلادم حسرت شرابن ایشمیه ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن باشلادم اوز وارلغمنان گچمیه ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن عاشیقین ویرانه دی پیس گونددی ♫ ♫

 ♫ ♫اوده یالقیز محبوسام یالنز ایشیق ♫ ♫

 ♫ ♫داش دیوارلارنان عجب دوستلاشمشخ ♫ ♫

 ♫ ♫دردلرین ان آغرین ان دهشتی ♫ ♫

 ♫ ♫آیریلیخدیر آیریلیخدیر آیریلخ ♫ ♫

ا ♫ ♫یندی مسکین گونلومون مین دردی وار ♫ ♫

 ♫ ♫منجه سهو دنیا گارانلخ بیر مزار

 ♫ ♫سنن آیری هچ نه گورمور گوزلریم ♫ ♫

 ♫ ♫آغلاسام بوشدور آتسام انتظار ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن گوزلریم یولاردادیر حسرت چ ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن سن سیزم لوم یامان محنت چ ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن قلب اویم ویرانه دی پیس گونده دی ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن باشلادم حسرت شرابن ایشمیه ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن باشلادم اوز وارلغمنان گچمیه ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن عاشیقین ویرانه دی پیس گونددی ♫ ♫

 ♫ ♫چوخ نگاران گالمشام من گتمیسن ♫ ♫

 ♫ ♫بلکه ده آختارمسان جنگ اتمیسن ♫ ♫

 ♫ ♫آیری سالمش بلکه ده یوللار بیزی ♫ ♫

 ♫ ♫هر دفعه من گلمیشم سن گتمیسن ♫ ♫

 ♫ ♫آرتخ اولموش بیر منه همدم خیال ♫ ♫

 ♫ ♫سن منیم گرچحلیمسن هم خیال ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن عاجز عاجز چوللری ♫ ♫

 ♫ ♫گزمیشم هر دم خیال هر دم خیال ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن قلب اویم ویرانه دی پیس گونده دی ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن باشلادم حسرت شرابن ایشمیه ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن باشلادم اوز وارلغمنان گچمیه ♫ ♫

 ♫ ♫سن گدنن عاشیقین ویرانه دی پیس گونددی ♫ ♫




یئنه غمخانه كیمین دیر منه دونیا گئجه لر

سن كی یوخسان گؤره سن گؤزلری دریا گئجه لر

بیر قارانلیق كوچه دیر ، بیر باجادیر ، بیرده منم

كیم بیله ر دردیمیزی همشه، یلدا گئجه لر

گؤزلیم گؤزلرینی اولدوز ائله گؤزلریمه

بلكه اولسون یوخومون كابوسی ، رؤیا گئجه لر

سن گئدندن سورا بیر بوغضدی سالیب درده منی

گوزیاشیمدان ائله دیم دردی مداوا گئجه لر

اوره ك اولدی پارالی ، گؤزلریم اولدی یارالی

یارادا هریارایا ائتدی مدارا گئجه لر

من پلنگ لر كیمینیدیم آیین اون دورد گئجه سی

آیی اوخشاتدی سنه ائتدی تماشا گئجه لر

سئوگی نین معناسینی گئزمه اوره کلرده کی من

ائتمیشم صبحه قدر سئوگینی معنا گئجه لر



من ده بیر بولبولودوم چوخ وارایدی گول هوسیم

گولون عشقینده چاتاردی منیم افلاكه سسیم

بس كی فریاد ائله ییب عشقیمی اظهار ائله دیم

لیك گوللرده وفا گؤرمه دیم، اؤلدو هوسیم

چیغیریب سالدیم هارای، دادیما بلكه یئته لر

نه سسه سس وئرن اولدو، نه ده فریاد رسیم

ائله دیم بسكی فغان، خسته دوشركن یورغون

ایندی ده واردی هله، تنگه دوشوبدور نفسیم

او بوداقلارداكی آزاد، اوخویاردیم گول اوچون

نه بیلئیدیم اولاجاقدیر منیم آخر قفسیم

بولبوله ناله دی قسمت، گوله گولمك، نه دئییم

بو نصیبه، بو پایا قسمته كیم اولدو قسیم

دولاناردیم باشینا اؤز گولومون، تیترردیم

اسمه سین، راضی اولاردیم یئل اسنده من اسیم

ییغیشیب سینه مه غملر قالانیب بیر داغ اولوب

عؤمرومون آخیری بو غم شله سی بسدی، بسیم

دولدو پرونده عشقیم غم ایله باغلاندی

چوخ شكایت ائله دیم اولمادی بیر دادرسیم

ایندی من سانكی قوشام كنج قفسده، سیخیلیب

نه قاناد واردی اوچام، وار نه یووام كی تلسیم

یالقیزام، یوخدو اوره كدن گر اؤلم آغلایانیم

عالم عشقده تك جان وئره رم یوخدو كسیم





بیر قوجاق گول باغلادیم گوز یولدا گالدیم گلمدین

  عطریوی گاه دردیگیم گولردن آلدیم گلمدین

  سن یوباندون انتظاردان سولدی بیر بیر گولریم 

تز سولان گوللر کیمی سارالدیم سولدوم گلمدین

  باغریما باسدیم سازی سنسیز دونن آخشام چاغی

  آغلیب بیر آیریلیق آهنگی چالدم گلمدون





 بیر قوشام،غم لر یوروب،گزمک ده خوش گلمیر منه

  باده لر  بیر بیر  دؤلور، ایچمکده   خوش گلمیر  منه

  غملروندن   بیر  زامان   شاهلیق    ادیردیم    عالمه

سن  گئدن  گوندن  بری  غملرده  خوش  گلمیر  منه

  عطرینی     آللام   سحر   یئل لر   اسنده  سئوگیلیم 

ایل گلیب ایل لر کچیب   گونلرده خوش  گلمیر  منه




سنسیز دونیا ویران اولسون یوخ اولسون

سنسیز دونیا اورگیمه اوخ اولسون

سنلن ولی هرنه اولسا چوخ اولسون

سنلن دیوم سنلن گولوم آغلیوم

گل بیر بیزه من ایوده تک قالمیوم

سنسیز گوروم چرخ فلک دایانسین

سنسیز لاله باغریم قانه بویانسین

سنسیر منیم جوان عومروم قوجالسین

سنلن گوروم دونیا بویی وارام وار

سن اولماسون کیمیم واردی هارام وار

سنسیز یولوم هئچ دیاره دوشمسین

اغلار گوزوم قانیاش توکسون گولمسین

نامرد الی گوزوم یاشین سیلمسین

سنسیز ئولسم غسل ویرن اولماسین

قبریم اوسته بیگانه لر قالماسین

سنسیز ئولسم قبره قویان اولماسین

نعشیم اوسته ساچین یولان اولماسین

سنسیز مندن عزراییل جان آلماسین

بیلسون سنی تا نفس وار گوزلرم
 
سن گلمسون ئولسم ده من ئولمرم


پیمانم عزیزم
همیشه از امدن اذر ماه خوشحال میشدیم چون در این ماه خدا بهترین هدیه را به خانوادنه ما داده

بود.همیشه برای رسیدن روز 11 اذر لحظه شماری میکردیم تا بار دیگر خداوند را به خاطر خلق 

کردن تو شکر کنیم و این روز مبارک را جشن بگیریم

ولی چهار سال است که با امدن نام اذر ماه دل و جانمان میلرزد چون دیگر این ماه مبارک نیست

این ماه توراخیلی بیرحمانه  از ما گرفت .

چهار سال است که 11اذر اتش بجانمان میزند با خود میگوییم باز 11 اذر باز تولدی دلگیر باز کیکی 

تلخ و شمعی روشن که انتظار تورا میکشد .باز بغضهای در گلو گره خورده و باز دیدگانی اشک بار.

باز انتظار نسیم ملایمی که بجای تو شمع تولدت را خاموش کند.

چقدر سخت است جشن تولدت عزیزترینت را بر مزار سردش برپا کنی .صد بار صدایش یزنی 

جوابی نشنوی بجای صورت زیبایش بر سنگ سرد و سیاه مزارش بوسه بزنی. 

خدا کسانی را که چنین سرنوشتی را برای پیمان ما رقم زد را به خشم و غضب تو حواله میکنیم

به تیر غیبت گرفتار کن کسانی را که زندگی مارا جهنم کردن.

عزیز دلم پیمانم کاش میشد خودت بیایی شمع تولدتت را خاموش کنی.


امروز 11اذر ساعت 15/30 در کنارخانه ابدی پیمان عزیز گرد هم میاییم ویاد و خاطرات عزیز 

دلمان را گرامی میداریم تشریف قرمایی شما دوستان و اقوام باعث ارامش پیمان عزیز و 

دلخوشی ما خواهد بود.

پیمان ناکامم تولدت در میان فرشتگان مبارک








دشوار است باور سفرت و باور این که هرگز نمیآیی.؟

  عطر روح نواز خاطراتت در مشام جانمان توان بیتو زیستن را به ما میدهد 

و تمامی اشک های عالم را ناباورانه نثار

خاکت می کنیم و هنوز رفتنت را باور نداریم.


چگونه می شود باور کرد که دیگر در میان ما نیستی؟ 


چگونه باور کنیم که دیگر هرگز نخواهیمت دید !

به کدامین امید دلخوش باشیم و با چه امیدی زندگی  را ادامه دهیم 

وقتی که تو در میان ما نیستی،

 نمی دانی که پس از رفتنت چه روزهایی را سپری می کنیم 

و فقط به این دلخوشیم که وقتی دلتنگت

 می شویم به یاد خاطراتمان با تو می افتیم، به یاد خنده های معصومانه ات،

هر وقت به یادت می افتیم به یاد روزهای با هم بودنمان به یاد خوشی ها، ناخوشی ها ، شادیها

 اشک امانمان نمی دهد .آخر مگر می شود این همه خاطره را فراموش  کرد؟!!!

مگر نه اینکه زمانی که متولد شدیم به ما آموختند دوست بدار ،هم اکنون که دیوانه وار دوست

 می داریم می گو یند فراموش کن!!!

مهربانم! دیگر امید را چگونه معنا کنیم وقتی که خانه در غیاب تو ، چون کویری مرگبار افسرده و 

محنت  زده امان می کند.

چگونه باور کنیم که دیگر آن لحظات، آن شیها و آن روزها تکرار نخواهند شد. دیگر به  چه امیدی دلخوش باشیم و به بهار بیاندیشم وقتی که با رفتنت بهار زندگی مان خزان شد و  برگهای  آرزوهایمان یکایک زرد ، و گل های عشقمان خشک شد

عزیزتر از جانمان! لحظات بی تو برایمان سخت است و بهاران جز زمستان نیست و خورشیدی در 

 این  محنتکده بر ما نمی تابد و بی تو بودن از توانمان خارج است .گاه در تیره روشن غروب که نه از جنس شب است و نه از جنس روز با خود می گوییم: آخر چگونه ،چگونه باور کنیم که دیگر نخواهی آمد .

پیمان عزیزم34مین  بهار زندگیت رو توی خزون دلتنگی هامون با بغض جشن میگیریم و به یاد روز 

 آمدنت در دنیای بی معرفت تمام غمهایمان را در آغوش میکشیم تا بزرگترین هدیه عاشقانه را نثارت کنیم.

هدیه کوچکمان تقدیم تمام اشکهایی است که بر مزار پاکت میریزیم.

پیمان عزیزم چهارمین بار شمع تولدت رو تا کی باید روشن بذاریم؟؟

مگر نسیم خاموش کند درد نبودنت را

اخه بی معرفت  این رسمشه؟ کجای دنیا آدما توی تولد خودشون پا نمیزارن؟

کجای دنیا آدما روز تولد عزیزانشان  اشک میریزن! بغض میکنن!

کجای دنیا پدر و مادرشون روز به دنیا اومدن پسرشون آه میکشن؟

پیمان چطور دلت اومد اینطور داغونمان کنی و اتش بجانمان بزنی؟

نمیدونم اونجا واست جشن میگیرن یا نه؟خوب معلومه که جشن میگیرن.

من حتم دارم اونجا فرشته ها  برایت جشن میگیرند و میزبان جشن تولدت

ننه  وداداشی خواهند بود .

تولدت مبارک پیمان ناکامم




سلام پیمانم

دل تنگ دل تنگم با این دل تنگی چه کنم ؟

این دل شوریده ام را بردارم به کجا بروم ؟

کدامین راه را در پیش بگیرم که در انتها بتو برسم؟

چرا این روزهای سخت دوری تمام نمیشود ؟

چرا این دوری پایان نمگیرد؟

عزیز دل عمه چرا این سفرت بازگشتی ندارد؟

چهار سال است که به این سفر ناخواسته  رفته ای

پس چرا برنمگردی ؟تو که دوری خانواده ات را نمیتوانستی

تخمل کنی چطور 4 سال است مارا در انتظار گذاشته ای

حتی در و دیوار خانه هم انتظار تورا میکشند .

برگرد که خیلی بیقرارتم بخدا دیگر تحمل دوریت  را ندارم برگرد.

پیمان نمیدانی غم ندیدنت چقدر سخت است .

فقط خدا میداند در قلبم چه میگذرد و چقدر رفتنت اتش بجانم زده است.

کاش میتوانستم اونطور که دلم میخواهد برایت گریه  و بیقراری کنم

کاش میتوانستم هر لحظه با صدای بلند نامت را فریاد بزنم  و به عالم و 

ادم بفهمانم از غم دوریت دارم دیوانه  میشوم .

پیمانم میدانم از غم درونم خبر داری چون تنهایم نمگذاری و هر لحظه کنارم 

هستی.روزی نیست به خوابم نیایی.

فدای قد رعنایت شوم چند وقت پیش خیلی بیقرارت بودم و همش صدایت میکردم

خوابتو دیدم که اومدی خیلی خوشحال بودم  گفتم پیمان جان اومدی با خنده گفتی 

اره عمه صدام کردی منهم اومدم. 

الهی من فدای معرفت تو شوم  که حتی با این شرایط وقتی صدات میکنم میایی.

پیمانم کاش من صدبار بجای تو میمردم ولی تو خراش برنمیداشتی .

منکه هزاران بار از خدا خواستم جای تو جان منو بگیرد ولی شانس با من یار نبود

ماندم تابا دیدن جای خالیت  روزی هزار بار بمیرم.

امروز داشتم شماره تلفنهارو توی گوشی دیگه سیو میکردم دیدن شماره 

تلفنهای تو دل و حانم را به اتش کشید چهار سال است که زنگ میزنیم و هیچ 

جوابی نمیشنویم . آدم پـیــــــر می شود !وقتــــی عزیزش را صــدا می زنـد

وجـوابـــــی نمـی شـنـود !! 


خیلی دردناکه پیمان خیلی دردناکه

پیمانم خیلی حرفها برایت  دارم ولی نمیشود نوشت 

دلم خیلی پر است کاش بودی و مثل همیشه برایت حرفهای دلم را میگفتم 

بعد تو هیچکس اون ادم سابق نیست .

پیمانم بیا منو با خودت ببر خیلی خسته ام







من نشانی از تو ندارم

اما نشانی ام را برای تو می نویسم:

درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!

خیابان غربت را پیدا کن و

وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!

کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،

کناربیدمجنون خزان زده

و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام!

درکلبه را باز کن

و به سراغ بغض خیس پنجره برو!

حریر غمش را کنار بزن!

مرا خواهی دید بابغضی کویری

که غرق عصاره ی انتظار

پشت دیوار غم هایم نشسته ام



تنگ اولور باشیما تك لیك ساری، عا لم گئجه لر

بیر نفر اولمادی منله اولا همدم گئجه لر

عشقه بیگانه اولانلار نه بیلیر كیم نه چكیر

چكمه سین من چكنی اهل جهنم گئجه لر

بیر منم _ بیر بو قلم ، بیرده بو ویرانه كونول

اوچوموزده گلیریك ناله یه باهم گئجه لر

كیمسه بیلمز اورگیم سیررینی دونیادا منیم

یاز قلم دورما كی سنسن منه محرم گئجه لر

یارالی كونلومه كوندور وورولان یاره لره

مهربان یار الی ایستر قویا مرهم گئجه لر

نه وئرر گوندوزو مهلت منه هیجران ستمی

نه قویار باش یئره بیر لحظه قویام غم گئجه لر

عشقینه صادق اولان جهدیله همت كمرین

درد و غم چكمه یه باغلار بئله محكم گئجه لر

منده مجنون كیمی زنجیریده گوررم اوزومو

اوندا كی زولفون اولار گوزده مجسم گئجه لر

من چكن غم یوكونو بیر گئجه چرخین بئلینه

قویسالار، پشت فلك غمدن اولار خم گئجه لر

پرده لی قویدو سوزون "بارز"ه فاش ائیله مه دی

سرَلر اورتویو بو قورخولو مبهم گئجه لر

اینجا برای از تو نوشتن هوا كم است
!دنیا برای از تو نوشتن مرا كم است ‌

اكسیر ِ من !‌نه این كه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این كیمیا كم است

سرشارم از خیال ولی این كلاف نیست
در شعر من حقیقت یك ماجرا كم است

تا این غزل شبیهِ غزل های من شود
چیزی شبیهِ عطر ِ حضور ِ شما كم است

گاهی ترا كنار خود احساس می كنم
اما چقدر دلخوشی ِ خواب ها كم است

خون هر آن غزل كه نگفتم به پای ِ تست
آیا هنوز آمدنت را بها كم است


"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"





پیغام یئتیرین جــــان وئریرم آی پارا گلسین

بیر دسته گول آلسین الینــه دیدارا گلسین

 

چوخداندی گئدیب تأخیره بیلمم نه سبب وار

اللرده گولی.گؤزده یاشی.باش قارا گلسین

 

ایستور چیخا جانیم بی کسیم یوخدو یانیمدا

یاریم منه خوشدور باشیم اوسته زارا گلسین

 

بیر دم بیزه مهلت وئر اجل یار یاری گؤرسون

وئرسین نئچه ایل هیجرانا سون یار یارا گلسین

 

بیر دم یاری گؤرسم اولاجاغ دؤنیا منیمچون

اوننان سورا آل جانیمی دؤنیام دارا گلسین

 





تیکیلیب  گؤزلریم  اوزاق  یوللارا

بو  سونسوز  جادالار  گوده لرمی هئچ؟

نیگاران- نیگاران  باخئر هر  یانا

اومید سیز  بو گؤزلر  بیر گولر می هئچ؟

 

                              یول  سالئب  زامانئن  دریننیگینه

                              بو زامان  ایَه جَک  بوکه جَک  بئلین

                              دئیه سن  حسرتله  اولوب  قول- بویون

                              سانکئ  بو  دونیادان  اوزوبدور الین

  

غرق  اولوب  گومانئن  دنیزلرینده

یئتیشمیر بیر یئره  لال  اولان  سسی

ساحیل سیز  گمی دئ ، دالغالار  ایچره

سئنئبدئر  یئلکنی ، یوللار خسته سی

 

                           یالوارئر  گؤر نئجه  اؤتن  ایللره

                           سؤیله ییر: قایتارون  او خوش  گونلری

                           قایتارون  کورپه لیک  چاغئما  منی

                           گؤرمَه ییم  بیر داها  بو  بوش  گونلری




یاندئردئ    انتظار ،   قوووردو   منی

یوللارا   باخماقدان   گؤزوم   یورولدو

کول ائتدی  ،  گؤیلره  سوووردو  منی

باغرئمدا  آلوووم   _ کؤزوم  یورولدو

 

                              اکیلدیم  بو یئرده ،  بیر سؤیود  کیمی

                              آلدئم    قوجاغئما   کدری   -   غمی

                              یئره    قویانمادئم    من   بو  یوکومو

                              توکندی   طاقتیم  ،  دیزیم    یورولدو

  

کاروان - کاروان آرزئ ایچیمده اؤلدو

آیاقلار     آلتئندا     اومیدیم     قالدئ

آیرئلئق   خنجری   باغرئمئ    بؤلدو

بو  هیجران  یولوندا  ایزیم   یورولدو

  

                             آجئغئم    دای    گلیر   دؤزومدن    منیم

                             کؤچوبدور    چیچکلر   یازئمدان    منیم

                             وب خوش ماهنئ لار سازئمدان منیم

                             حزین   چالمالاردان   سازئم    یورولدو

  

بیلمَه دیم   بو درده   هئچ  نئجه   دؤزدوم

گؤزومون   یاشلارئن   بیر ساپا  دوزدوم

آغئت لار   سؤیله دیم    شئعیرلر  یازدئم

قورودو   قلمیم   ،    سؤزوم     یورولدو

                                                      





خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا

گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا

ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا

بی رخت اشک همی بارم و گل می‌کارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا

محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا

بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا

دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا

غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا





بیر گون ورقله دیم گئنه غم داستانیمی

سالدیم خیاله غارت اولان گلستانیمی

باخدیم گوز آلتی قاشیوه بنذر بو قدیمه

بولدوم ایتیرمیشم اوجا بویلی جوانیمی

باخدیم سنه دئشلدی دوباره اورک یارام

یاندیم ولی اوجاتمادیم آه و فغانیمی

من ایستدیم کی حالیمی اغیار بولمسین

یاندی اورک کوزردی آلوبدی توانیمی

هر آتدیمی او کوچه لرون سری وار منه

چوخدان نشان گزور تاپا اول بی نشانیمی

بیر گون خزان گلوب گولومی ایلدی تاراج

حسرتده قویدی عومر بویی باغبانیمی

ال چک دئدیم فلک منی یوردی بو غصه لر

چوخداندی یاره  پایلامشام نقد جانیمی

سنسیز منه حرام اولا جنت نه فایداسی

دولدورماسا محبت و مهرون جنانیمی

افسوس سولدی عشق گولی غنچه چاقیده

محکوم ایدوب فنایه منیم توکدی قانیمی




باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم

آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم 

خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست

تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم 

خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست

از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم 

من نای خوش نوایم و خاموش ای دریغ 

لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم 

دستی به سینه ی من شوریده سر گذار

بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم 

زین موج اشک تفته و توفان آه سرد

ای دیده هوش دار که دریاست در دلم 

باری امید خویش به دلداری ام فرست

دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم 

گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز

صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم




زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت

وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست.



تاریک شد هوا و تو رفتی به شهر نور

بی درد و ترس کردی از این زندگی عبور

از آن زمان که فاصله افتاد بین ما

هر شب به یاد قبل تو را می کنم مرور

یک چهره داشتی پر از احساس های ناب

یک قلب مطمئن پر از ایمان و عشق و شور

دستی که از لطافت بسیار پینه داشت

عمری پر از شرافت و از کینه ها به دور

رفتی اگر چه از نظر چشم ماولی

از یاد ما نمی رود آن چشمه ی صبور

گفتی نمی دهد به کسی مهلتی اجل

خوابیده این شتر در هر خانه ای به زور .



هی با اندوه شبانه ات

مرا به جنگ کاغذ ها می بری و

با نوشته ها خاطره می شوی

نوشته باشم ، نوشته نباشم

بی گمان

در جاده های دراز خیال و خاطره 

بی نشان گشته ای و

من 

اسیر بادها

به اعتبار پاییز

سرگردان روزهای بی بازگشت

نا مهربان

مگر مسافر فصلهای سرد شده ای

که در خیالاتم

به احترام نفسهای داغ تو باید

بسوزم و 

بسازم




تو نیستی که ببینی .

تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری ست

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

هنوز پنجره باز است 

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

به آن ترنم شیرین

به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

تمام گنجشکان

که در نبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند

تو را به نام صدا می کنند

هنوز نقش تو را از فراز گنبد کاج

کنار باغچه

زیر درخت ها

لب حوض

درون آینه پاک آب می نگرند

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده ست

طنین شعر نگاه تو در ترانه من

تو نیستی که ببینی چگونه می گردد

نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید

به روی لوح سپهر

تو را چنان که دلم خواسته ست ساخته ام

چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

به چشم همزدنی

میان آن همه صورت تو را شناخته ام

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست از تو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار

جواب می شنوم

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هر چه درین خانه است

غبار سربی اندوه بال گسترده ست

تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من

بجز تو یاد همه چیز را رها کرده ست

تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من

بجز تو یاد همه چیز را رها کرده ست

غروب های غریب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمار است

دو چشم خسته من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است

تو نیستی که ببینی .





سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خدا حافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خدا حافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه




شب رفتنت عزیزم ٬ هرگز از یادم نمیره

واسه هر کسی که میگم قصشو ٬ آتیش میگیره
دل من یه دریا خون بود 
٬ چشم تو یه دنیا تردید
اخرین٬
 لحظه نگاهت غصه داشت  باز ولی خندید

شب رفتنت یه ماهی ٬ توی خشکی رفت و جون داد
زله خیلی دل ها رو ٬ اون شب از غصه ت داد
غم ها اون شب 
شیشه های خونه رو زدن شکستن
پا به پام عکسای نازت ٬ اومدن تا صبح نشستن
تو چرا از اینجا رفتی ؟ تو که مثل قصه هایی
گله ام از چه چیزی باشه ؟ نه بدی ٬ نه بی وفایی
شب رفتنت 
نوشتی شدی قربونی تقدیر
نقره اشکای من شد ٬ دور گردنت یه زنجیر
شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن
قحطی سفیدی ها بود همه انگار مشکی بودن
شب رفتنت که رفتی 
٬ گفتی دیگه چاره ای نیست
دیدم اون بالاها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست
شب رفتن تو یاس ها دلمو دلداری دادن
اونا عاشقن ولیکن تنها نیستن که ٬ زیادن
بارون اون شب دستشو از سر چشمام بر نمی داشت
من تا میخواستم ببارم ٬ هر کسی میدید نمیذاشت
سرنوشت ما یه میدون ٬ زندگی اما یه بازی
پیش اسم ما نوشتن : حقته باید ببازی
شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی
یکی میگفت که غریبی ٬ یکی میگفت بی وفایی
شب رفتن تو ابرا واسه گریه کم آوردن
آشناها برای زخم وا شدم مرهم آوردن
شب 
رفتن تو تسبیح از دست گلدون ها افتاد
قلب آرزو هام 
انگار واسه ی همیشه وایساد
شب رفتن تو غربت ٬ جای اونجا ٬ اینجا پیچید
دل 
تو بدون منظور رفت و خوشبختیمو ید
شب رفتن تو 
دیدم ٬ یکی از قناری ها مرد
فرداش اما دست قسمت اون یم با خودش برد
شب رفتن تو چشمات راس راسی چه برقی داشتن
این همه آدم ٬ چرا من ؟ پس با من چه فرقی داشتن
شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه
قولتو آروم گذاشتم پیش قرآن ٬ لب طاقچه
شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن
پیش شاعرا که دائم از مسافر مینویسن
شب رفتن تو دیدم تا که غم نیاد سراغت
هیچ زمان روشن نمیشه واسه کسی چراغت




با کدوم رنگ سیاهی میشه تو عزات سهیم شد

با کدوم حرف تسلی میشه باز مثل قدیم شد

با کدوم گریه زاری میشه از یاد تو رد شد

با چه درسی میشه بی تو زنده بودن رو بلد شد

باورم نمیشه نیستی

باورم نمیشه رفتی

اما باور كن همیشه

توی قلب من نشستی

توكه نیستی خالیه جات توی هر لحظه و هرجا

از تو عكس وخاطراتت مونده یادگاری اینجا

كاش میشد یه بار دیگه ببینم تو رو كنارم

تا بتونم بدی هامو از دلت بیرون بیارم

كلی حرفای نگفته مونده پشت بغض چشمام

دیگه گریه چاره ساز نیست بی تو دنیارو نمیخوام

باورم نمیشه نیستی

باورم نمیشه رفتی

اما باور كن همیشه

توی قلب من نشستی.




رفیقم چی بگم بارونه حالم

مثل اشکای من رو شونه تو

می‌ترسم سر بذارم روی دستات

یهو سقفش بریزه خونه تو

یه وقتایی چقد کم میشه مرهم

همون وقتا که دردِ دل زیاده

یه وقتایی می‌خوای دیوونه باشی

می‌بینی تو شهر عاقل زیاده

جدایی با جدایی فرق داره

یکی با عشق اومد خسته تن رفت

یکی اونه که من از دست دادم

گمون کردم خودش از دست من رفت


شکستن با شکستن فرق داره

گاهی بغضت شکسته چکه می‌شی

گاهی سنگی به شیشه ت می‌زنن که

با هر تکه هزاران تکه می‌شی

چقد خالی شده آغوشم از عشق

مثل کوهی که از یک دشت میره

همین آهوی زیبای تو بیشه

زمستونم اگه برگشت میره

میرم دنبال ردپایی در برف

می بینم آب شد جاری شده رود

دلم تنگه برای هر چی که نیست

دلم تنگه برای هر چی که بود

------






گلدی بیر اکشام داها جانان بو گونده گلمدی

بو اورک یا بوستانیندان بیر گولونده در مدی

چیخمیب اولدوز هله کسمیر امیدی گوزلریم

بخت نیل اولسون منه اختر سماده سوز مدی

باغلادیم بو گوزلری زنجیریله یار کویینه

هر زمان کویینده اولدی هیچ یولوندان دونمدی

خنجر اولدی حسرتی یاردی منی هجرانیده

مرحمی دونمخدی یارین بو یارانی بوز مدی

عمرومون کروانی گچدی سو کمین یللر کمین

حیف ایتیردی دورانی هیچ بیر صفاسین سورمدی

عالمی واردی اگر یار زلفی یللرده اسه

چوخ پاخلدی بو سازاق گورجق منی هیچ اسمدی

ایستدیم جانانه بیر گون دردمی افشا ادم

اناماز دان گلدی جانان من ددیخ جه اسندی

------------------------------





سالهاست که از این کوچه صدای پای رهگذری نمی آید. گویی کوچه دلم متروکه گشته است. ای کاش بیایی، ای تنها رهگذر این کوچه سوت و کور و تاریک.

ای کاش بیایی و سکوت ناخواسته دلم را بشکنی که صدای قدمهایت زیباترین صدایی بود که تا به حال شنیده ام.

ثانیه ای با تو بودن را با دنیایی عوض نخواهم کرد.تو که طنین صدایت همانند نجوای آرام نسیم با گلهای بهاریست و برق نگاهت چون پرتو خورشید تابان.

چقدر سخت است به یاد آوردن دیگرانی که دیگر نیستند و تکرار خاطره هایشان همانند رفتن و نرسیدن دو خط موازیست.

دلم گرفته از تمام دیوارهایی که فرو ریختند تا من زیر آوار دلخوشی ها بریده بریده برای آرزوهایم فاتحه بخوانم. 

دلم برای کسی تنگ است، که دیگر بین ما نیست.پیمانم  کاش من به جای تو به آسمان پر میکشیدم تو چرا .






 
 امروز یازده اذر 1399 و روز تولد منه.11 اذر سال 1364 خداوند بعد از13 سال انتظار من را به پدرو مادرم و خانواده بزرگ مروتی هدیه داد .همه اعضای خانواده از امدن من خوشحال بودن و هیچ کس یرای من چنین سرنوشتی را تصور نمیکرد که بدست نامردان از میانشان پرواز کنم و با همه ارزوهایم زیر خروارها خاک بخوابم و همه زحماتم هدر رود. همه اطرافیان برای سلامتی و پیشرفت من دعا میکردن.
من زیر سایه بزرگ خاندان مروتی و با مهر و محبت پدرو مادرم و اطرافیانم  با عشق و امید بزرگ مشدم.همه برای من اینده خوبی رو پیش بینی میکردن چون من پسری سربه زیر و با معرفت و مهربانی بودم و در کارو تحصیل پشت کار داشتم همه اطرافیانم را دوست داشتم هر کاری ازم برمیامد برای راحتی و دلخوشی خانواده و عزیزانم انجام میدادم نور چشم پدرو مادرم خواهر و برادرم و عموها و عمه هایم بودم برای عمه ها و عموها من عزیزترین بودم حاضر بودن جانشان را برای من قدا کنند.بخصوص اونایی که باهم زندگی میکردیم من جای همه نداشته هایشان بودم برای من ارزوها داشتن خواهرم عشقم بود و من برای او یک اسطوره بودم برای برادرم یک تکیه گاه به تمام معنی بودم و برای پدرم یک قهرمان و برای مادرم جای همه خواهر و برادراش بودم.
بفول عمه ام من علمدار خانواده مروتی بودم من سردار عمو اردشیر و عشق و امید عمه ام بودم که جای همه نداشته هایش را پر میکردم .
نزدیک تولدم که میشد خواهرم و عمه ام به تکا پو میوفتاند تا منو  سورپرایز کنند و اکثرا بابام سورپرایز انهارا لوو میداد و همین کار بابا باعث خنده و شادی ما میشد.
اخرین تولذم شاید از همه تولدام ساده تر بو د ولی هیچوقت از یاد خانواده ام نخواهد رفت  چون عکسهای همان تولد ساده بعد از 16 روز روی ینرها رفت و پرواز منو فریاد زد و همون عکسها داغ دل خانواده ام را بیشتر کرد.
و امروز هم تولد من بود ولی کسی نمیخندید کسی تبریک نمیگفت فقط بیصدا اشک میریختن و من کنارشان بودم و تک تکشان را در اغوش میکشیدم و میگفتم گریه نکنید من کنار شما هستم 
بابای مهربانم چرا انقدر شکسته شدی چرا گریه میکنی من که کنارتم .
عمو اردشیر عزیزم نوکرتم کریه نکن من تا وقتی کنار تو بود کریه هاتو ندیدم جان پیمانت عمو گریه نکن من مثل همیشه کنارتم نگو کمرم شکسته من مثل همیشه گوش بفرمانتم عمو اشکاتو نبینم حواست به بابام باشه.
خواهر نازنینم داداشت غمتو نبینه چرا چشمات بارونیه ؟اشکاتو پاک کن من همیشه هواتو دارم من همون پیمانتم که پزش رو به همه دوستات میدادی تو هنوز خواهر دردانه منی پاک کن اشکاتو که داداش با دیدن اشکات دلش میگیره.
داداش خوبم غمگین نباش من هر جا باشم  حواسم بهت هست و کافیه بگی داداش مطمئن باش همومن لحظه کنارتم .
مادرم بیتابی نکن من باز پسر مهربان توام که از گل نازکتر بهت نگفتم 
عمه دل خسته من یادته بهت گفتم تو گریه کنی من خودمو میکشم و تو منو در اغوش گرفتی و گفتی نه گریه نمیکنم من تورو ددارم جای همه نداشته هام پس چرا اینهمه گریه میکنی؟تو که میدونی طاقت دیدن گریه تورو ندارم پیمانت کنارته پس اشکاتو پاک کن من فقط جسمم به اجبار و از میان شما رفته ولی همیشه کنارتان هستم .
اره امروز تولد منه و لی چشمها بارونیه .نمیدونم به کدامین گناه منو از عزیزانم جدا کردن و چطور میخواهند جواب این جنایتشان را چه در این دنیا و چه در اخرت بدهند؟
همه انهایی که در جدایی من از خانواده ام دست دشته اند یک یک تقاص پس خواهند داد جواب این اشکها و بی تابیهارا دیر یا زود خواهند داد.
پس عزیزانم بیتابی نکنید میدانم 5 سال است با اشک دیده برایم تولد میگیرید میدان برایتان خیلی سخت است ولی بدانید من همیشه کنارتان هستم و با دستهایم اشکهایتان را پاک میکنم
و همه شمارا دوست دارم .


 پیمان با معرفت و مهربان تولدت مبارک!!!

امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق

خود را در پستوی زمان تنها حس می‌کنم . . .

امروز روز توست…روز میلادت

دنیا تبسم کرده است امروز با یادت

امروز بی شک اسمان ابی ترین ابیست

آسمان تورا دارد در کنار خودش و اوست که برایت میهمانی تولدت را میگیرد و ما اینجا تنها با یادت جشنی پراز حسرت دیدارت را با اندوهی فراوان به نظاره می نشینیم.

چقدر جایت میا ن بازوانمان خالیست اکنون که باید سی و پنجمین بهار زندگیت را به تو تبریک بگوییم

این پنجمین تولدیست که بی حضورت در خاطره مان نقش می بندد

پنجمین تولدیست که خورشید را نمی بینی و چشمانت پلک نمی زند.

چه تولد غمگینی ست وقتی باید با نبودنت جشن به دنیا آمدنت را برپا کنیم

خاطراتی از دیروزهایمان ، برای نبودنت ، همراه ترانه های خیس و باران خورده اشک چشمهایمان تنها هدیه های کوچکیست در فراغ نبودنت تا بدانی هنوز هم به یادت هستیم


چه تولد سردیست.

وقتی سی و پنجمین شمع های زندگیت را برسر مزارت باد خاموش میکند.

آرزویت را نگفتی چیست؟اکنون که فوت میکنی با آن لبهای بسته در زیر خروارها خاک.

کاش آرزو میکردی که بازگردی??!!!

بازگردی و تمام شود این کابوس نیستن هایت

دریغا که جای خوشحالی  به دنیا آمدنت،بغض گلویمان را میفشارد




 پیمانم ای بهترینم چشمهایت را باز کن

تا بتوانی لحظه لحظه اعدام ثانیه هایمان را نظاره کنی

هجوم سایه ی خیالت سراب بی وقفه بودنت

تک بوسه هایمان بر مزار سردت و فریادهایمان برای 

تمام شدن روزهای جوانیت منظره ای به تو خواهد داد

که ترسیم کنی تمام این روزهای بعد رفتنت را.

رفتی

و بعد از رفتنت باران اشکهایمان چه معصومانه بارید

بعد از رفتنت قلب های دریایمان ترک برداشت

بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

بعد از رفتنت همه هستی مان از دست رفت

بعد از رفتنت ما بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهیم مرد

هنوز آشفته ی چشمهای مهربان توایم برگرد!

چشمی بهم زدیم و پنج سال گذشت

دنبال هم امروز و فردا گذشت

تمام این روزها گذشت

ولی ما به این سادگی ازین روزهای "تلخ" نگذشتیم.!!

رویای باتو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود

با تو بودن قصه شیرینی بود به وسعت تلخی این سالها

و داشتنت فانوسی به روشنایی هرچه تاریکی در نداشتنت!

پیمان جان یک سال دیگه هم بی تو گذشت و باز هم

ما مانده ایم و یک دنیا دلتنگی ودیوانگی، ما مانده ایم و

این تصور که عبور ثانیه ها چقدر ناچیز

است و دیواره بغض ما چه نازک

کجاست جاده ای که ما را به تو برساند ؟ 

کجاست آن شبگرد شوریده ای که صدای محزونش مرهمی باشد ؟

کجاست دفتر خاطراتمان که غمها را بر دوشش نهیم؟!

دلتنگم دلتنگتر از همه دلتنگی هاااااا


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

زیرنویس ها عکس عاشقانه عقاب طلایی زلزله تکنولوژی Rosemary's memory cyaphoxirog etvyvoltla Jennifer's receptions TOODELI